جدول جو
جدول جو

معنی قاضی مزجد - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی مزجد
احمد بن عمر بن محمد بن عبدالرحمان بن قاضی یوسف شافعی زبیدی، مکنی به ابوالسرور و مشهور به شهاب الدین و صفی الدین. از مشاهیر محققان فقهای شافعی است که شیخ الاسلام وقت خود بوده است. وی در علوم اسلامی متبحر و دارای فتاوای بسیار و تألیفات سودمندی است. قریحۀ شعری نیز داشته و مدتی قاضی القضاه شهر عدن و زبیدیه بوده است. او راست: 1- تجرید الزوائد و تقریب الفرائد. 2- تحفه الطلاب. 3- العباب المحیط بمعظم نصوص الشافعی و الاصحاب در فقه. این کتابی است بسیار با ارج که محل استفادۀ دانشمندان بوده و جمعی از جمله ابوالحسن بکری و احمد بن حجر، میثمی بر آن شرح نوشته اند. 4- منظومه الارشاد که حاوی 5840 بیت است. وی در ماه ربیع الثانی به سال 930 هجری قمری در 83 سالگی در زبیدیه وفات یافت. (النور السافر ص 137) (ریحانه الادب ج 4 ص 16)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ایاس بن معاویه بن مره یا قره بن ایاس بن هلال مزنی، مکنی به ابوواثله، در فقه و حدیث اعلم زمان خود و در خلافت عمر بن عبدالعزیز به قضاوت بصره منصوب و در فطانت و فراست و هوش و ذکاوت و فصاحت بی بدل بلکه ضرب المثل اذکی من ایاس از امثال دائرۀ بین الناس بوده و نوادر بسیاری در این باب منقول است، گویند از سه زن که هیچکدام معروفش نبود خبر داد که یکی حامل و دیگری مرضع و سومی بکر است و موافق واقع بود، و نیز جمع کثیری استهلال میکردند پس انس اظهار رؤیت نمود و هر چه سعی میکرد دیگران نمیدیدند، ایاس ملتفت شد که موی ابروی انس بر چشم او افتاده بفراست دریافت که انس آن موی را هلال می پندارد پس آن موی را از جلو چشم وی رد کرده و به انس گفت که جای هلال را بنمایاند، انس هرچه نگریست دیگر چیزی ندید و نظائر این داستان بسیار است، وی به سال 122 هجری قمری وفات یافت، جد عالی او ایاس بن هلال از اصحاب کبار حضرت رسول (ص) بوده است، رجوع به ابن خلکان ج 1 ص 86 و قاموس الاعلام ترکی ج 5 ص 3559 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 5 ص 246 و ریحانه الادب ج 3 ص 262 و ابوواثله و ایاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
ابن عبدالرحمان بن ابی لیلی انصاری عامی کوفی قاضی کوفه بوده است. وی به سال 74 هجری قمری در کوفه متولد شد و فقه را از شعبی آموخت و از اساتید سفیان ثوری و از قدمای فقهاء و اصحاب رأی و مشاهیر قضات عامه میباشد که 30 سال یا 33 سال متوالیاً از طرف خلفای اموی و عباسی در کوفه قضاوت کرده و با رأی خود فتوی داده و از اولاد احیحه بن جلاح ولی مدخول النسب بوده و نسبش محل طعن واقع شده است. عبدالله بن شیرمه در هجو او گوید:
و کیف ترجی لفصل القضاء
و لم تصب الحکم فی نفسکا
فتزعم انّک لابن الجلاح
و هیهات دعواک من اصلکا.
باری ابن ابی لیلی کتابی در فرائض و کتاب دیگری به نام فردوس دارد که گاهی علمای امامیه نیز درباب مناقب از آن استشهاد میکنند و او با ابوحنیفۀ کوفی مناظراتی داشته و مباحثاتی در بعض از مسائل فقهی فیمابین ایشان وقوع یافته که در کتب فقهی نگاشته اند. گویند روزی پس از وقت رسمی قضاوت به خانه خود میرفت در اثنای راه زنی را دید که مردی را فحش میدهد و به ابن الزانیین مخاطبش میدارد، پس به مسجد که دارالقضاء او بود برگشت و آن زن را احضار کرد و بپایش داشت و در حال قیام در مقابل دوقذف (نسبت زنا) دو فقره حد قذفش زدند و این قضیه مسموع ابوحنیفه شد و از چند جهت قاضی را تخطئه کرد. اجرای دو حد در مسجد در حال قیام و برهنگی بدون دادخواهی و درخواست طرف و مراجعت از وسط راه که منافی جلالت قاضی است و از منهیات دینی میباشد و علاوه نسبت زنا دادن که به یک کلمه باشد فقط مستلزم یک حد است اگر چه منسوب به زنا متعدد باشد و بر تقدیر لزوم تعدد حد یک مجلس بودن آنها هم خلاف شرع است و حد ثانی را باید بعد از بهبود الم و خستگی حد نخستین جاری کرد چنانکه حد زنان را باید در حال نشستگی از روی لباس معمول دارند و همین که این قضیۀ تخطئه گوشزد ابن ابی لیلی گردید شکایت از ابوحنیفه پیش والی کوفه برد و خواستار عدم تعرض وی گردید والی هم ابوحنیفه رااکیداً از فتوی دادن منع کرد، این بود که ابوحنیفه بعد از آن محض امتثال و اطاعت اولی الامر فتوی نگفت. حتی دخترش یک مسئله روزه از وی پرسید به عذر ممنوع از فتوی بودن جواب آن را به پسر خود حماد محول داشت. علی الجمله روزی چیزی از مناقب معاویه را از ابن ابی لیلی استفسار کردند گفت پدرش با حضرت رسول محاربه کرده و مادرش هند جگر حمزه عم پیغمبر را خورده و خودش با علی بسر مقاتله آمده و پسرش هم سر مبارک جگرگوشۀ حضرت رسول را از تن جدا کرده و دیگر منقبتی از این بالاتر چه خواهد؟! همین منقبت را حکیم سنایی به نظم درآورده است:
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
او بناحق حق داماد پیمبر بستاد
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن الله یزیداً و علی آل یزید.
ابن ابی لیلی به سال 148 هجری قمری در کوفه وفات یافت و رجوع به روضات الجنات ص 691 و ابن خلکان ج 2 ص 25 و نامۀ دانشوران ج 1 ص 376 و هدیه الاحباب ص 47 و الکنی و الالقاب قمی ج 1 ص 194 و فهرست ابن الندیم ص 285 وریحانه الادب ج 5 ص 237 و 238 و ابن ابی لیلی شود
معصوم از مردم شوشتر و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست:
گیرم که در لباس توان کرد عاشقی
دیوانگی چگونه توان کرد در لباس.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا